مقایسه عبرتآموز «رضاخان» و «ستارخان»
ابراهیم اصیل میابی
روحت شاد حق کیست؟ستارخان یا رضا خان
*روحت شاد حق کیست؟ستارخان یا رضا خان
مقایسه عبرتآموز «رضاخان» و «ستارخان»
مهدی غنی (خلاصه یادداشت روحت شاد! رضاخان یا ستارخان؟ ، ماهنامه چشمانداز ایران)
برخی هم وطنان که از ناکارآمدی دولتمردان و فشار اقتصادی و سیاسی ناراضیاند، به روح «رضاشاه» رحمت میفرستند که گویی دوران او، ایران بهشت برین بوده است! شگفت که اگر به «خودکامگی، کمبود عدالت و آزادی، اعمال فراقانونی و غارت بیت المال» معترضیم، چطور به رضاشاه نظر مساعد داریم؟ همزمان با رضاخان، شخصیت ملی دیگری داریم که در شرایطی مشابه او میزیسته، اما رویکردی کاملاً متفاوت داشته است: «ستارخان».
وقتی انقلاب مشروطه به پیروزی رسید، رضاخان ۲۹ ساله و ستارخان نزدیک چهل ساله بود. هر دو از طبقه محروم روستایی برخاسته و به شهر آمده بودند، ستّار از قره داغ آذربایجان بود و رضا از آلاشت سوادکوه مازندران. هر دو به خاطر فقر، سختیهای زیادی کشیده بودند، هر دو از سواد کلاسیک بیبهره بودند؛ بنابراین تقریباً در شرایط و زمانهای همسان میزیستند، اما مسیر زندگی، نقش و عملکرد آنان بسیار متفاوت بود.
رضاخان پیش از انقلاب مشروطه به خدمت نیروی قزاق درآمده بود: نیرویی روسی در خدمت شاه مستبدّ قاجار و مقابل مشروطهخواهان؛ که محمدعلی شاه با همین نیرو به فرماندهی لیاخوف روسی، مجلس را به توپ بست.
در محاصره تبریز ستارخان و باقر خان در اطراف شهر سنگر بندی کرده
و در دفاع از مشروطه با ارتش اشغالگر روسیه و نیروهای محمد علی شاه می جنگیدند ولی در بیرون
شهر رضا خان با مسلسل شصت تیرش،دوشادوش قزاق های روسی به رهبری لیاخوف روسی علیه مردم وطنش و مشروطه خواهان می جنگید و وقتی مشروطه خواهان موفق می شوند محاصره تبریز را شکسته و در تعقیب نیروهای قزاق و وطن فروشان به سمت تهران حرکت می کنند،رضا خان به درون شهر آمده
و با همان مسلسل شصت تیر اینبار از داخل شهر تهران علیه مشروطه خواهان می جنگد،تا اینکه مشروطه خواهان موفق می شوند تهران را فتح کنند،رضا خان از ترس مجازات به خارج از ایران فرار کرده و به ژنرال باراتوف روسی پناه می برد و به استخدام ارتش روسیه،در پشت مرزهای روسیه در می آید تا از پشت جبهه با مردم روسیه که علیه حکومت خود انقلاب کرده بودند بجنگد.
با پیروزی انقلاب اکتبر روسیه، این نیرو رها شد و انگلیسیها با ترفندی آن را در اختیار گرفتند و رضاخان به خاطر قلدری و قد رشیدش، مورد توجه افسران انگلیسی قرار گرفت. او که شجاعت کم نظیری داشت، مدتی محافظ فرمانفرما، وزیر جنگ کابینه حسن مستوفی بود و در سفر به کرمانشاه در گردنه زاگرس، با اشرار درگیر شد و با مسلسل ماکسیم آنها را تار و مار کرد که به او لقب «رضا ماکسیم» دادند و چون مسئول نگهداری شصت تیرها بود، «رضا شصتتیر» هم خوانده میشد. رشادتهای او در راستای مأموریتهای واگذار شده از سوی فرماندهی قزاق بود و هرچه موفقیت بیشتری کسب میکرد،خوی نظامیگری و قدرت طلبیاش نهادینهتر میشد. از مأموریتهای او سرکوب جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان بود. بعد از سرکوب جنگل، با صلاحدید ژنرال آیرون ساید و همراهی سید ضیاء، به قصد کودتا عازم تهران شدند و پایتخت را اشغال و حکم صدراعظمی سید ضیاء را گرفتند و رضاخان وزیر جنگ شد. بعد هم با کنار زدن قاجار، دوباره سلطنت مطلقه را بنا گذاشت و حکم به نابودی مخالفانش حتی کسانی که واسطه رسیدن او به قدرت بودند مثل داور، تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز، اسدی و …، کرد و آنان را کشت. او تربیت یافته نیروی قزاق بود و راه حل همه مسائل را تنها نظامیگری، زور و قدرت میدانست و اعتقادی به انتخابات، قانون و مجلس نداشت و مجلس را طویله مینامید.
اما ستارخان از دوره نوجوانی تا میانسالی با بحران و گرفتاری زندگی گذراند. او هم عامی و بیسواد بود، اما شعور اجتماعی بالایی داشت به همین خاطر عضو انجمن حقیقت تبریز و حامی جنبش مشروطهخواهی گشت. در دوره استبداد صغیر محمد علی شاهی که همه تسلیم شدند، او با هفده نفر از یارانش به میدان آمد و پرچمهای سفید تسلیم را از در خانهها و بامها برچید و اعلام مقاومت کرد و در نبرد با قوای دولتی پیروز شد و بار دیگر امید را به مردم برگرداند. با پیروزی آنان در تبریز، سایر نقاط کشور نیز به جنبش درآمدند که سرانجام به فتح تهران و استقرار دوباره مشروطه و فرار محمدعلی شاه و لیاخوف انجامید.
کسروی در تاریخ آذربایجان مینویسد: «ستارخان به اندازه دلیری خود، فروتن و بیآزار بود و هرگز از قانون یا از فرمان والی سرپیچی نمیکرد». نایب محمد امیرخیزی از خویشان ستارخان، فرماندهی یک کلانتری را بر عهده داشت و در حال مستی، زنی را با گلوله کشت وبخاطر وابستگی او به ستارخان، از تعقیب وی خودداری کردند، اما وقتی ستار خان متوجه شد، کسانی را فرستاد تا او را پیدا کنند و به زندان نظمیه سپردند تا حکم قانون در موردش اجرا شود و گویا به دار آویخته شد. با اینکه پیروزی مشروطهخواهان مدیون و مرهون فداکاری او در درجه اول و بعد باقرخان و یارانشان بود، ولی آنها هیچ چشمداشتی نداشتند. چندی بعد به دعوت نمایندگان مجلس شورای ملی به عنوان ارجگذاری به تهران دعوت شدند و برخلاف میل خود و از سر صدق و کرامت، به این دعوت تمکین کردند. در تهران در پارک اتابک مستقر شدند و با تصویب مجلس، مقرری مختصری دریافت میکردند و زندگی محقری داشتند، تا این که در اثر حوادث ناگوار بعدی، حکم خلع سلاح آنان صادر شد و در یورش یپرم خان مجروح شد و در اثر همین جراحت از دنیا رفت.
✅ستارخان و رضاخان هر دو رشادت و شهامت به خرج دادند، اما ستارخان برای نجات مردم و مخالفت با استبداد…
ولی رضا خان برای حفظ و تثبیت قدرت استبدادی حاکم…
امروز باید به «رضاخان» بنازیم؟ یا به «ستارخان»؟
براستی روحت شاد حق کیست؟ستارخان یا رضا خان😔🤔😔
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰